معنی پاک کرده شده
حل جدول
مبری
منقی
اصلاح شده- پاک کرده شده
منقح
پاک شده
زدوده
غله پاک کرده
جاش، غاش
جاش
نقش کرده شده
نگاشته
وصف کرده شده
موصوف
لغت نامه دهخدا
پاک شده. [ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) سترده. زدوده. ممحو. ممحوه. ممحی. ممحیه. محو شده. زایل شده. مطموس. مطموسه. منسوخ. محکوک. ممحوق. ممحوقه. || بری. عاری. || پاک. زکّی. منقّح. مطهّر.
تهمت کرده شده
تهمت کرده شده. [ت ُ م َ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) بهتان زده شده. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) سترده زدوده زایل شده محو شده مطموس منسوخ محکوک ممحوق، بری عاری، پاک پاکیزه زکی منقح مطهر.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
561